آقاى پروفسور عثمانف, مترجم قرآن به زبان روسى, ساكن مسكو و دراصل, اهل
داغستان هستند. داغستان و تاتارستان در گذشته, مركز ثقل مذهبى اتحاد
جماهير شوروى سابق را تشكيل مى داد. مقاومتهاى هفتاد ساله عالمان آن ديار
ثمر بخش بوده و تأثيرات مثبت و ارزشمندى داشته كه آثار خود را اينك نمايان
مى سازد. اين دومركز وهمچنين جمهورى ازبكستان, نقش بسيارى در رشد مسائل
دينى و فعاليتهاى اسلامى داشته اند.
ايشان داراى دكتراى تخصصى در زمينه هاى ادبيات فارسى و تاريخ هستند.
از فعاليتهاى ايشان, دو محور عمده قابل يادآورى است كه محور نخست, ترجمه
قرآن به زبان روسى و محور دوم,تفسير شاهنامه فردوسى بوده است. اين دو
زمينه بخش بسيارى از عمر به نسبت طولانى ايشان را به خود مشغول ساخته است.
آقاى عثمانف ازحدود بيست سال پيش, با تنى چند از عالمان دينى كشورمان آشنا
گرديده كه شهيد آيت اللّه بهشتى و شهيد دكتر مفتح و آيت اللّه موسـوى
اردبيـلى از اين جمله هستند.
ايشان داراى مذهب شافعى بوده و تلاشى ديرپا در راستاى برقرارى وحدت ميان
مذاهب داشته اند. همچنين پس از انقلاب اسلامى ايران, ديدارهايى از ايران و
شخصيتهاى دينى و قرآنى و برخى مترجمان قرآن در كشورمان داشته اند.
درآخرين سفر ايشان به ايران برآن شديم تا طى نشستى با ايشان از چند و چون
تلاشهاى ايشان در زمينه ترجمه قرآن و قرآن پژوهى و ديگر فعاليتهاى علمى
ايشان و ديدگاههاى ايشان در اين زمينه ها بهره مند شويم.
درآغاز اين نشست پس از معرفى استاد به حاضران, به درخواست آقاى عثمانف,
گزارشى از فعاليتهاى قرآنى انجام شده از سوى مركز و فرهنگ معارف قرآن
وابسته به دفتر تبليغات اسلامى ارائه گرديد و مراحل تحقيق و آماده سازى و
نشر پروژه هايى مانند تفسير راهنما, فرهنگ موضوعى تفاسير قرآن, دائرة
المعارف موضوعات ومفاهيم قرآن كريم, فرهنگ موضوعات كتابهاى علوم قرآنى,
علوم القرآن عند المفسرين, و فصلنامه پژوهشهاى قرآنى تشريح گرديد.
استاد عثمانف: بنده نيز بسيار متشكرم و درباره سخنانى كه درمعرفى بنده
گفته شد, هيچ گونه ادعايى ندارم. در ادبيات عربى نيز تخصصى ندارم, تخصص
بنده تنها در ادبيات فارسى است. به هرحال, وزير خارجه ما رئيس انستيتوى ما
بودند كه ما را براى ترجمه قرآن دعوت كردند. من اظهار داشتم چند نفر عربى
شناس هستند, آنها نپذيرفتند و گفته بودند براى اين كار بايد براى همه
شعراى جاهليت واژه نامه ساخته شود. من عرض كردم براى اين كار, پنجاه سال
زمان لازم است. رئيس انستيتو پذيرفت و دوباره مرا دعوت كرد كه نتوانستم
ردّ كنم. اگر من نيز رئيس انستيتو بودم وكارمند من مى گفت نمى توانم اين
كار را انجام دهم, مى گفتم برو و در انستيتوى ديگرى براى خود كارى پيدا كن
و اگر اين اندازه ديسيپلين نباشد, نمى توان كارى انجام داد.
هم اكنون اين علاقه به زبان و ادبيات عربى و قرآن و اسلام درمن هست, زيرا
چند نسل از اجداد من علماى دينى بوده اند, در روستاى ما مثلاً عموى من
مدرّس زبان عرب بود, مدرسه اى داشت كه خود تأسيس كرده بود و شاگردانش براى
من از اوضاع آن مدرسه نقل مى كردند, به ياد دارم, آن موقع كه عمويم زندانى
شد, سال 1937 بود ومن 13 ساله بودم. ايشان تقريباً چهار جلد از قاموس
فيروزآبادى را در حفظ داشت.
او را در سال 1937 زمان تروهاى استالين تيرباران كردند. بخاطر اينكه مدرس
عربى بود, همه علماى دينى را چه مسلمان يا ارتدوكس يا كاتوليك يا بوديسم,
فرقى نبود, اگركمى برجسته تر از ديگران بوند, يا آنها را زندانى مى كردند,
يا تيرباران مى كردند ويا به سيبرى مى فرستادند وازبين مى بردند, نه فقط
روحانى, بلكه دانشمندان, نويسندگان, رؤساى ارتش و هركسى را مى توانست براى
مردم رهبرى كند و عليه حزب استالين مقاومت كند, آنها را ازبين بردند ومردم
را بدون رهبر گذاشتند.
پروفسور عثمانف: پدر بنده عربى خوانده و در سطح عالى بودند. وقتى هم كه طلبه بودند برگشتند وبا چند نفر از علماى بزرگ مباحثه كرده بودند وآن گونه كه نقل مى شود همه آنها مغلوب شدند كه من درآن زمان نبودم.
پروفسور عثمانف: چرا, نقش داشتند, پدرم نزد عالمى به نام (سعيد) (از دهكده
قدوتيل) درس خوانده بود. اين شيخ نقشبندى معروف بود, اما مرض وسواس داشت.
وقتى مى آمد كنار رودخانه مى نشست, دوساعت فقط دستهايش را مى شست, وسواس
داشت كه شايد پاك نشده باشد, اگر صداى عو عو سگ را مى شنيد, چهل نفر از
شاگردانش بايد قسم مى خوردند كه آب دهانش به او نرسيده است.
درسال 1919 شورشى عليه ژنرالهاى سفيد به رهبرى پدرم بر پا شد و پنج هزار
قزاق دريك دره از بين رفتند و ژنرال مورف(دئيكين) دركتابش نوشته است: اگر
پانزده هزار شمشير زن اسب سوار را براى منهدم كردن شورش به داغستان نمى
فرستادند, من مسكو را مى گرفتم. در اين جا مثلى است كه مى گويند, غازهاى
ما روم را نجات دادند.
به هرحال پدرم در سيبرى محبوس شد واز گرسنگى فوت كرد. من را هم راه نمى دادند.
برگرديم بر سر بحثمان , وقتى كه من مسكو مى رفتم, منظورم اين بود كه داخل
شعبه عربى بشوم, چند شعبه بود, شعبه تركى, شعبه عربى, شعبه ايرانى و….
من از همه نمره بالاتر گرفتم و وارد شعبه ايران شناسى شدم. تعارف نيست,
اگر به من پيشنهاد مى كردند انتخاب كن عربى يا فارسى, من فارسى را انتخاب
مى كردم, چون شعر فارسى را خيلى دوست مى دارم, اشعار حافظ را شروع كرديم,
واكنون نيز داريم مى خوانيم وبا كمك شاگردان تصميم داريم به فارسى ترجمه
بكنيم, فارسى معمولى درحدّ فارسى زبان اديب متوسط, نه با مفاهيم عرفانى كه
هيچ كس بلد نيست وهركس به ميل خودش مى فهمد. (مثلاً مانع زلف تجلى, مانع
اتحاد با زلف تجليات است.)
پس ازآن به داغستان برگشتم, چونكه در مسكو, آپارتمانها تنگ شده بود. پسرم
ازدواج كرده و داراى فرزندى شده بود, درمنزلمان سه اتاق داشتيم, وكتابخانه
اى بود بزرگ و هرسه اتاق پر از كتابهاى من بود. كتابخانه ام را فروختم,
بيش تر از كتابهاى دانشگاه داغستان بود وآن جا هم منزل خريديم. در آن جا
سه دوره قرآن سال سوم وچهارم براى استادان تدريس كردم ويك دوره هم براى
محققان. اين را هم براى محققان بگويم كه يك مكتب تفسير قرآن براى آن كه
منظم وسازمان يافته شود, سه نسل از دانشمندان لازم است; بيست يا بيست وپنج
سال لازم است. اگر كمونيستها دوباره سركار نيايند ان شاء الله, اين را
انجام خواهم داد و دربخش آكادمى داغستان مى خواهند برنامه اى شروع بكنند
كه قرآن را ترجمه كنند به زبان داغستان, داغستان زبانهاى زيادى دارد. يك
زبان زبان كتابت است, زبان روزنامه اى دارند, برنامه راديويى و تلويزيونى
دارند و سه ملت ديگر نيز, هم اكنون قانونى هستند كه عبارتند از:
1. روئول 2. آغول 3. تساخور.
پروفسور عثمانف: نخستين ترجمه روسى از زبان انگليسى و فرانسه, ترجمه (سيس) است كه چهار جلد است و ترجمه روسى بدى نيست.
پروفسور عثمانف: آن ترجمه در زمان پطروس كبير صورت گرفته است, مترجم آن گويا (ويرفكين) كه نزديك به سيصد سال پيش بوده است.
اولين ترجمه از زبان عربى از subcukov درسال 870 بوده است وآخرينش در
اوائل قرن بيستم وچهار مرتبه همراه با متن عربى به چاپ رسيده است.
ميسيونرهاى مسيحى زياد بودند و سعى مى كردند تاتارها را به دين مسيحيت
درآورند ومفسرين تاتار هم كمك آنها مى كردند. ترجمه قوى نبود. وغلطهاى
فاحشى دارد كه از عربى ترجمه كردند. به نام ترجمه (معنويه) اما غلطهاى
زيادى دارد; مثلاً (انّ الانسان كان كفوراً) يعنى ناسپاس, كه تفاسير عربى
اين گونه نوشته اند, ولى او نوشته وترجمه كرده (به درستى كه آدم, آزاد
فكرست.) وكلمات مسيحى زيادى به كار برده است.
استاد عثمانف: بله, مبشّر مسيحى بوده و بعد ازآن آكادمى سينگ جين ترجمه
كرد كه بعد از انقلاب چاپ نكردند و بعد از فوت او در سال 1963 چاپ كردند.
مسأله ديگر, ترجمه تحت اللفظى است; يك مثال بياورم:
آيه (قالوا انا تطيرّنا بكم… قالوا طائركم عنداللّه) كه در سوره يس آمده
است. (قالوا تطيرنا بكم) را بيش تر مترجمان اروپايى ترجمه مى كنند:
پرندگان شما.
درتفسير جلالين آمده: (به معنى شوم و فال بد) به ترجمه فارسى.
مثال ديگر: ترجمه (كراچكوفسكى) كه تاكنون بسيار تجديد چاپ شده و درمعرض
فروش هست, ولى نمى خرند, در آيه (يا معشر الجنّ قد استكثرتم من الانس)
مترجم اين گونه ترجمه كرده: شما زياد گرفتيد. درچاپ آخرمعجم الفاظ القرآن
الكريم, به معنى (استحوذ) گرفته; يعنى مطيع كردن. در تفسير جلالين به معنى
(وقدّرناهم) است. ترجمه هاى حرفى (واژه به واژه) هم همين طورست. درسفرى به
سوريه با يك گارسون رستوران درهتل جلاء در دمشق بحث شد, البته سوادى
نداشت, گفت: (ترجمة القرآن الكريم حرفيّة حرام.)
پروفسور عثمانف: خير, مسلمان نيست, بيست سال در دمشق زندگى كرده وهمسر سورى گرفته و عربى هم ياد نگرفته است واز روسى ترجمه مى كند وهنوز اشتباهات ترجمه (كراچكوفسكى) را دارد. مثلاً درآيه (ولاتلبسوا الحقّ بالباطل) ترجمه كرده است: (حق را به باطل مپوشانيد) و ترجمه الهى قمشه اى هم: (مپوشانيد) ترجمه كرده است. يادم نيست تفسير راهنما چطور ترجمه كرده است و در لسان العرب هم آمده: (لبَس يلبِس بمعنى خلط و لَبِس يلبَس بمعنى ستر) وهمه به معنى ستر مى گيرند. بيش تر مترجمان همين گونه ترجمه كرده اند و آقاى ابوالقاسم پاينده نمى دانم چطور معنى كرده. اما مترجمانى كه من نگاه كردم, مثل آيتى, مكارم و پورجوادى, آنها (مى آميزند) ترجمه مى كنند. اين ترجمه خانم هم هست, من به شوهرش گفتم, شما اشتباهات داريد, گفت: شما هرچه نظر داريد بدهيد, اصلاح مى كنيم. گفتم ترجمه بنده هنوز چاپ نشده, وقتى چاپ شد, برداريد و اصلاح كنيد.
پروفسور عثمانف: يك با از سوى انتشارات ولاديمير به چاپ رسيده است كه كتب دينى و كتب مقدس را درهندوستان چاپ مى كند و كتب حديثى و فلسفى را نيز چاپ مى كند و موسسه تجارى هم نيست.
پروفسور عثمانف: چاپ كرده اند وچاپ دوم هم شده است واكنون شروع كرده ام كه واژه نامه قرآن درست بكنم و تفسير متوسطى كه از لحاظ حجم در اندازه هاى تفسير قاضى بيضاوى يا در حدود ابن كثير باشد ومن مى خواهم تفسير من معتدل باشد نه طرفدار اهل سنت و نه اهل شيعه. نه عرفانى ـ تصوفى, مى خواهم تفسير اسلامى باشد, چون اسلام يكى است. ما نبايد در اسلام تفرقه بيندازيم.
پروفسور عثمانف: شهيد مفتح بنده را دعوت كرد به مسجد اميرالمؤمنين(ع), چونكه ايشان استاد من بودند در قرآن, واقعاً من او را احترام مى گذاشتم وايشان هم مثل اين كه به بنده محبت داشتند.
پروفسور عثمانف: درسال 1973 ميلادى تقريباً 23 سال پيش, سال 52 شمسى, مرا
دعوت كردند به مسجد اميرالمؤمنين(ع) و شهيد مفتح درآن موقع متصدى مسجد
جاويدان بودند وچند نفرى آن جا بودند; از جمله: آقايان شهيد بهشتى, شهيد
مفتح, موسوى اردبيلى و ديگران… شهيد بهشتى فرمودند: من و دوستان من طرفدار
آن هستيم كه اهل اسلام, شيعه و اهل سنت يكى باشند, متحد باشند, اختلافات
بين آنها برطرف بشود. بنده عرض كردم: آقاى دكتر! دراين هجوم ماترياليسم كه
ما درجهان داريم, نه فقط اهل سنت و شيعه, بلكه اهل همه اديان بايد متحد
باشند. اين قضيه را بنده براى آقاى على لاريجانى كه وزير وقت بودند نيز
نقل كردم, همچنين براى آيت اللّه نورمفيدى نماينده رهبر معظم انقلاب
درگرگان. من به ايشان عرض كردم و گفتم, اگر همه اديان يكتاپرست باشند,
اتحاد مشركان معنى ندارد; گرچه آنها متدين باشند, ولى بدبختى آنهاست كه به
سوى شرك رفتند. گفتم پيش من يك يهودى مؤمن ترجيح دارد بر يك كمونيست ملحد.
آيت اللّه نورمفيدى نگاه كردند, گفتند: به شرط اين كه صهيونيست نباشد,
زيرا صهيونيست دين نيست. ايشان افزودند: پادشاهان صفوى و عثمانى با هم جنگ
مى كردند, يكديگر را تكفير مى كردند وآنها مى گفتند شيعه, مسلمان نيستند و
شيعه نيز مى گفتند اهل سنت, مسلمان نيستند! بالاخره هر دوكشور يكديگر را
تضعيف كردند وبراى استعمارگران اروپا زمينه را آسان كردند.
وخود مسيحيان, الآن درايرلند, كاتوليكها و پروتستانها جنگ مى كنند. درخود
روسيه ارتدوكس ها وميسيونرها همين گونه اند ودرميان ارتدوكس ها كهنه
پرستانى هستند كه رفرم او را قبول ندارند. اهل دين بايد عليه ملحدين
وكمونيستها متحد باشند, كمونيستها به عقيده بنده طاعون قرن بيستم بودند كه
به آنها مرگ سياه هم مى گفتند. اين آيين به هر كشورى كه مى آمد, يك سوم
جمعيت آن كشور به هلاكت مى رسيدند.
پروفسور عثمانف: من خودم ترجمه مى كردم ونزد استاد شهيد مفتح بنده سوره
بقره را خواندم در دانشكده الهيات تهران, بعد ازآن من نتوانستم به مصر
بروم, چون برنامه مبادله دانشمندان برقرار نبود. ازاين رو به صنعا رفتم,
در صنعا هم نيمى از مردم زيدى هستند و نصفشان شافعى, خوشبختانه آن جا
استادى بود از دانشگاه الازهر, به نام شيخ محمد حسن درّاز, درنزد عرب خيلى
مورد احترام بود, حافظ قرآن بود و در قرآن تبحّر داشت. پرسيدم: استاد چرا
تفسير نمى نويسيد؟ گفت: من مدرس هستم, براى نوشتن وقت نمى ماند. ايشان فوت
كردند, خدا رحمتش كند واو را بيامرزد. ايشان برخى اشكالات ترجمه مرا برطرف
كردند. پس ازآن كه ترجمه زير چاپ بود.
همچنين اين جا آمدم خدمت آقاى معرفت رسيدم, چند تا اشكال بود كه همه را برطرف كردند.
مثلاً در معنى آيه (استوى على العرش) همه اروپائيان و انگليسيها و
فرانسويها و آلمانيها اين گونه ترجمه مى كنند: نشست روى تخت. فقط مترجمان
هندى مسلمان كه قرآن را به انگليسى ترجمه كرده اند, درست معنى كرده اند,
مانند: محمد مودودى و محمد اشد كه يهودى بود واصلش از (لهستــان) بود و
سپس مسلمــان شد و مبلّغ راديو قــاهره وپس ازآن راديـو مراكش بود و
كتـــابى هم به زبــان انگليسى دارد بـا نــام (The Message of the Coran)
كه در جبل الطارق چاپ شده است, او از تفاسير عربى مى گيرد وبعد مى گويد من
چنين عقيده دارم كه كسى كه به اسلام بازگردد, خيلى از ديگران سخت تر است,
چون كه او از دين سابقش در او اثرى نمانده, به هرحال يك يهودى كه هم درس
او بود والآن در اسرائيل است, مى گفت: او خيلى ضد يهودى و مسيحى است, خودش
عربى بلد بود و فارسى اش خوب بود واكنون در جبل الطارق مشغول بررسى لهجه
هاى يهوديان است.
شما مى دانيد در ادبيات فارسى (ذانت) كه كتابش در ايران چاپ شد ه و
دانشمند خوبى است و منصف هم هست و ضد اسلامى نيست, اين هم مثل دانشمندان
هندوستان ترجمه مى كند: نشست بر تخت.
وقتى ازآقاى معرفت پرسيدم, ايشان گفتند: عرش نيست, كنايه است. ودر المفتاح
فى التفسير كه كتابى بسيار عالى, مختصر و كوتاه است. براى عربى ها نوشته,
چونكه خود عربها اگر تفسير نخوانند, قرآن را نمى فهمند, آن جا نوشته:
استوى سلطاناً كاملاً . سلطان به معنى احاطه آمده است. همچنين چند سؤال
ديگر را هم ايشان برطرف كردند. ومن درچاپ دوم (آينده) ازاين سه نفر و
ازاستادان اوليه ام در زبان عربى و استادان درسهاى دينى ام در روستا
واستادان دانشگاه سپاسگزارى مى كنم.
پروفسور عثمانف: درچاپ دوم به معنى احاطه گرفتم. به عقيده بنده (انّ ربّكم
اللّه الّذى خلق السّموات والأرض فى ستّة ايام ثمّ استوى على العرش) اين
ااشكال را داراست كه ايشان فرمودند كه آيا خداوند قبل ازآن استيلا نداشت؟
من درآن جا در كروشه آورده ام كه استيلاء نسبت به آنها كه در لوح محفوظ
بوده, استيلاى بالقوه است واستيلاء بالفعل بعد از آن است كه آنها را
آفريد. و ديگران مى نويسند: نشست. من مى پرسم: استغفراللّه, خدا كه جسم
ندارد.
همچنين با يوسف قرضاوى كه (خودش مصرى است) و وهابى, سال گذشته بحثى داشتم
وهمين مسائل و نكته هايى كه آيت اللّه معرفت مرا روشن كرد به او گفتم,
صحبتهاى بسيارى داشتيم. پرسيدم: حنفى هستيد؟ گفت: من وهابى هستم, وهابيون
مى گويند: (واجب علينا أن نؤمن ولا واجب أن نسئل لِمَ).
من درباره اين سخن او از محمد غزالى كه دانشمندى مصرى بود, پرسيدم, عصبانى
شد و دستهايش لرزيد, گفت: (ليس الجسم فى الاسلام). اصلاً سه مذهب جعفرى,
شافعى و حنفى تجسم را قبول ندارند. اما آنها (وهابيان) قبول دارند. به
هرحال ما بايد با آنها بحث بكنيم و بفهمانيم وشايد آنها به ما بفهمانند,
ولى سراين مسأله نبايد جنگ بكنيم و يكديگر را بكوبيم و بكشيم.
اگر اجازه بدهيد به بحث اصلى بر مى گرديم, صحبت درباره ترجمه قرآن بود. مى
دانيد كه تخصص من در ادبيات فارسى است, عربى را هم دركنار فارسى مى
خواندم; مثلاً فارسى را در هفته 4 تا 8 ساعت و عربى را هفته اى 2 ساعت همه
ساله مى خواندم و ديگران فقط يك سال مى خواندند. وقتى كه در دوره دكترا
بودم, آن جا هم عربى مى خواندم, اما به طور مرتب با دكتر شهيد مفتح شروع
كردم. اين ترجمه بيست و سه سال طول كشيد. اما براى ترجمه قرآن, عمر يك
دانشمند هم كافى نيست. بايد ازاول اگر عرب نباشد, تحصيلات عالى دانشگاهى
براى زبان عربى داشته باشد و پس از رسيدن به دكترا, موضوعى از قرآن را
انتخاب كند وتا آخر عمرش كار بكند.
واگر صد دانشمند, هزار دانشمند هم اين كار را بكنند, به عمق قرآن, چنانكه
در لوح محفوظ بوده, به آن معانى ما نمى رسيم, چون اولاً كتاب الهى است.
ثانياً, عقل انسان براى اين كار كامل نيست.
و ازيك سو انتقال آن به يك زبان ديگر دشوار است. ما در زبان فارسى به رغم
آن كه زبان فارسى يك نوع هم خانوادگى با زبان عربى دارد وريشه هاى مشترك
فراوان دارند, مى بينيم كه مترجمان فارسى, با مشكلات فراوانى روبه رو
هستند. شما در انتقالش به زبان روسى, حتماً با مشكلات بيش ترى مواجه
بوديد. بخشى ازآن مشكلات را هم اگر بفرماييد مناسب است.
پروفسور عثمانف: زبان فقير است, اگر قرآن را ترجمه مى كنيم, زبان غنى تر
مى شود و مفاهيم قرآنى بيش تر به دست مى آيد. حالا بعضى علمايى كه فوت
كرده اند. من با آنها صحبت مى كردم, آنها كلمات عربى استعمال مى كردند كه
تمام آنها را نمى فهمند. اين كه كلمات از بين رفت وما بايد آنها را احياء
بكنيم. زبان روسى ترجمه همه گونه زبانها را دارد, تركى, چينى, ژاپنى,
اسپانيايى, انگليسى. قرآن به زبان قفقاز شالى ترجمه نشده, با آن كه مسلمان
هستند وعلاقه به قرآن دارند. اما انجيل ترجمه شده است, براى اين كه
ميسيونرهاى سوئد پول هنگفتى دادند به مترجم. از روسى ترجمه شده به زبانهاى
ديگر. به هرحال بايد ده تا پانزده ترجمه باشد تا قدم به قدم به يك درجه
متوسط برسد.
درباره ترجمه هاى فارسى, آقاى خرمشاهى مى نويسد: تا به حال دويست ترجمه
فارسى بوده, هيچ يك را ايشان قبول ندارد ومن به ايشان درسفارت گفتم شما
ترجمه الهى قمشه اى را ببينيد كه (لاتلبسوا الحقّ بالباطل) را با عبارت
(نپوشانيد), ترجمه كرده است و آقاى خرمشاهى بسيار محترمانه او را خلع
سلاحش كرد. من دو اشكال بر خود او آوردم, يكى (ان يأكل لحم أخيه ميتاً) كه
ايشان نوشته است: اين مثل آن است كه گوشت مرده برادر خود را بخورد. وحال
آن كه در تفسير جلالين نوشتند, اغتياب را هم مى گويند. اين را مى
گويند:(فيزيالوژى) مثل, از چيزهايى است كه نمى شود آن را تحت اللفظى معنى
كرد. گفت اين تمثيل است. گفتم: تمثيلات را نمى شود ترجمه تحت اللفظى كرد,
كه خود او در قرآن پژوهى, خود را خلع سلاح كرده است.
پروفسور عثمانف: سعى مى كنم ترجمه تحت اللفظى نكنم.
پروفسور عثمانف: يك مثال مى آورم براى شما, روسها مى گويند: در شهر طلا با
سماور خويش نمى روند. چون همه سماورها را در شهر طلا مى ساختند. يا
انگليسيها مى گويند: به شهر نيوكاسل با زغال سنگ خود نمى روند, چونكه
معدنهاى زغال سنگ آن جا بود.
حالا اگر فارسى باشد, بايد نوشت زيره به كرمان بردن, در روسى مى گويند:
موزه نيمرو, تخم مرغ نيمرو; بايد معادل آن را پيدا كرد و ترجمه معادل
مفهوم نيست; مثلاً يك پروفسور به من گفت: استخوان ران مور را بايد معادل
آن را پيدا كرد, وگر نه مورچه استخوان ندارد. بنا براين در هر زبان بايد
(ايدوئوم) پيدا كنيد واگر پيدا نكنيد, اين حرفها بيهوده است. بنابراين,
هنوز تئورى ترجمه تفكيك نشده و ايدوئوم ها را با ترجمه تحت اللفظى نمى
توان ترجمه كرد.
مثلها را اگر مفهوم است; مثلاً اگر خوردن گوشت برادر, به معناى كار زشت
بود, ممكن است اين طور ترجمه كرد, اين مثال براى اغتياب است و اغتياب هم
زشت است, اما مانند خوردن گوشت برادر زشت نيست. آن جا كه ترجمه مثل امكان
دارد, بايد ترجمه كرد وآن جا كه ممكن نيست, بايد ترجمه تحت اللفظى كرد وبه
دنبال آن نوشت: اين مثل به اين معنى است, اين مسائلى است كه حل نشده, هنوز
ترجمه با تئورى حساب شده در دنيا نداريم.
مثال ديگر: (فان لم تجدوا ماءاً فتيمّموا صعيداً طيباً) اگر شما آب را
پيدا نكرديد قصد كنيد وحركت كنيد ولمس كنيد به تراب, عربستان سعودى كه خاك
ندارد, به ريگ مسح كنيد ومردم مسلمان مى دانند, تيمم چيست وقرآن را حتماً
بايد يا مسلمان ترجمه كند ويا كسى كه مدت زيادى درميان مسلمانان بوده است.
پروفسور عثمانف: ازهمان طفوليت خود هميشه مؤمن بودم, دردبيرستانى كمونيستى
درس خواندم كه آداب اسلامى را رعايت نمى كردند. در روستا كه پيش مادرم مى
رفتم, هميشه نماز مى خواندم, اما كار ترجمه, ايمان بنده را قوى تر كرد,
براى من ترك نماز كار بسيار مهمى است; مثلاً وقتى در انستيتو نمى شود نماز
خواند, وقتى به خانه برگشتم, نمازهاى ترك شده را قضا مى كنم. من نماز
جماعت را با چهار نماز شروع كردم, بعد به پنج نماز رسيد, ولى حالا قلبم
درد مى كند, نمى توانم. من 73 سال دارم, درمسكو نماز جمعه هم مى روم.
اسلام به عقيده من بهترين اديان دنياست. امّا نه به اين معنى كه اگر مسيحى
يا يهودى باشد, بگوييم او را بايد كشت, بلكه بايد بين اديان تفاهم باشد,
رقابت باشد وآن دينى كه درست تر وحقيقى تر است, آن دين, سرانجام غلبه
خواهد كرد.
پروفسور عثمانف: متأسفانه خيلى كم است در سن پترزبورگ چند دانشمند جوان بر
روى تأليف واژه نامه شعراء جاهليت كار مى كنند كه براى ترجمه قرآن اين
مواد را استفاده كنند, كار طولانى است, پنجاه يا صد سال زمان مى خواهد,
چون كامپيوتر ندارند. اين كار بايستى دست جمعى باشد. اين كار را در سن
پترزبورگ ,(لنينگراد سابق) شروع كرده اند كه يك فرهنگ واژه نامه است و
اشعار يك قبيله عربى نيز تاكنون چاپ شده است.
در داغستان نيز ان شاءاللّه كارهايى در زمينه قرآن از جمله تدريس در
دانشگاه را درآينده خواهم داشت و وعده دادند كتابهاى تفسير را براى ما
بفرستند, جلالين, بيضاوى, مجمع البيان و تفسيرالقرآن العظيم ابن كثير كه
مى گويند متعصّب است و داراى اشكال, و تفسير صابونى كه تفسير بدى نيست
وبراساس تفسير ابن كثير نوشته; روان وخوب است, ولى تجسم خدا را معتقد است.
مى دانيد كه ازهر تفسيرى چيزى بايد گرفت كه بهترينها باشد, براى مؤلف
ومترجم مقبول باشد. هر مؤلف ومترجم يك جنبه (سوژكتيو) دارد كه در فارسى به
معنى جنبه ذهنى است و (اورژكتيو) كه به معناى جنبه عينى است. ترجمه قرآن
بايد جنبه عينى باشد. بايد تا آن جا كه مى تواند, عينى باشد. اگر عينى
نباشد, خوب نيست.
پروفسور عثمانف: چونكه روسيه چندان محبتى به مسلمين نداشته, اگر چه بهتر از كمونيستها بودند; مثلاً قرآن قزاقها تحريف شده است و براى بيسوادها خوب است وهنوز بزرگسالان قرآن قزاقها را مى خوانند.
پروفسور عثمانف: رسم الخطش خيلى آسان است, ولى قرآن ملك فؤاد (مصرى) رسم
الخط قديم ترين نسخه هاى قرآن را رعايت كرده واز لحاظ خط, قرآن ملك فؤاد
از قرآن عثمانى شما (عثمان طه) بهتر است, چون فتحه ها را كشيده تر مى
گذارد.
به هرحال, شاميل را درسن ده سالگى گرفتند و او را ده سال در كابل
نگهداشتند. البته او يك ژنرال بود, بعداً مترجم قرآن شد و قرآن را به روسى
ترجمه كرد و سپس در سفارت روسيه در استانبول مترجم قرآن شد. اين ترجمه در
قرن نوزدهم انجام شد كه به تازگى آن را در پانصد نسخه با جلد چرمى چاپ
كردند وپارسال در ايران به سفارش من آن را از نمايشگاه كتاب خريدارى
كردند. قبر او هم در مدينه است كه در اثر تخريب قبرها محل آن معلوم نيست و
در مذهب اهل سنت انتقال جنازه از قبرى به محل ديگر ممنوع است.
هم اكنون آزادى اديان هست, آزادى مؤسسات, مجله, مدرسه است, ولى دولت پول
نمى دهد وبيش تر كمكها از تجار سعودى وكويتى است. چند سال, ملك فهد, حجاج
داغستان را رايگان به سفر حج مى برد وهمه مخارج آن را مى پرداخت. تركها
نيز در داغستان مسجد بزرگى با گنجايش ده هزار نفر وبا چهار مناره مثل
مساجد استانبول ساختند وامام خطيب را خودشان فرستادند. امام خطيب ترك است.
من چند بار به اين مسجد رفته ام.
استاد: تقريباً ده سال جزء برنامه كارهاى من بود, حقوق پروفسورى به من مى دادند وبراى شغل دوم من هم خواستند بدهند وچون كاركنان انستيتو 600 نفر بودند, حقوق كم بود, آنها گفتند براى دوهزار نسخه, ده هزار دلار لازم است كه انتشارات ريسك نمى كرد.
پروفسور عثمانف: علوم اسلامى رسماً قدغن شد و بعد از فوت استالين, آزادى از زمان خروشچف شروع شد.
(سوسيموف) رهبر ايدئولوژى حزب كمونيست ودر زمان برژنف خيلى قوى بود, به او
پيشنهاد كرده بودند كه دبير كل شود, قبول نكرد. در زمان او براى هشت هزار
نسخه مجوز داده شد كه در توان انتشارات نبود. بعدا از سوى گورباچف
پروستوريكا شروع شد. من در زمان گورباچف در چند كنفرانس گفتم: قرآن بايد
ترجمه شود. به رئيس انستيتو كه تاجيك بود نيز گفتم. او مى گفت: عجله نكن,
اول اجازه مى گيرم, بعد ترجمه مى كنيم. به رئيس انستيتو جديد (پريماكوف)
كه اكنون وزير امور خارجه است, گفتم. گفت: عجله نكن, يك روز مرا دعوت كرد
وگفت: قرآن را ترجمه بكن, از شاخه سياسى حزب اجازه گرفته شده است. اين در
زمان گورباچف بود.
اكنون درآكادمى براى انتشارات وچاپ بودجه نيست. براى چاپ دوهزار نسخه قرآن
من, ده هزار دلار لازم است كه اين مبلغ را ندارند, ولى ممكن است درسال
آينده ناشر با من قرارداد ببندد وكتاب را چاپ بكند.
پروفسور عثمانف: وجود دارد. اما آنها مشغول بررسى اسلام معاصر هستند,
برنامه اى در زمينه قرآن و احاديث ندارند, بيش ترشان مشغول مسائل بين
المللى معاصر (فوندامنتاليسم اسلامى) بين كشور شما (ايران) وعربستان سعودى
و ليبى و… هستند.
مثلاً پريماكف يهودى است, ولى صهيونيست نيست و تخصصش اقتصاد كشورهاى عربى
است وخيلى عليه آمريكا درمسأله روابط با ايران ايستادگى كرد.